جدول جو
جدول جو

معنی دنگ داله - جستجوی لغت در جدول جو

دنگ داله(دَ گِ / گَ لَ / لِ)
به معنی دنگاله است که یخ زیر ناودان و امثال آن باشد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). دنگاله و گلفهشنگ. (ناظم الاطباء) :
خلم از دماغ و بینی من تا به پشت پای
گشته ست دنگ داله ز سردی و از خمار.
؟ (از انجمن آرا).
رجوع به دنگاله و گلفهشنگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنگاله
تصویر دنگاله
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، درگاله، دنگداله، گلفهشنگ، گلفخشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنگداله
تصویر دنگداله
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، دنگاله، درگاله، گلفهشنگ، گلفخشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ دوله
تصویر سنگ دوله
گردباد، تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگ دانه
تصویر بنگ دانه
بذرالبنج، گیاهی خودرو با گل های زرد رنگ و دانه هایی به شکل لوبیا که مصرف دارویی دارد، بنگدانه، ژوسکیام
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ / نِ)
دنگ داله. رجوع به دنگ داله شود
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ / لِ)
آبی را گویند که از جای بلندی تا به زمین یخ بسته باشد یا از ناودان تا به زمین آویخته باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گلفهشنگ. رجوع به گلفهشنگ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش رزاب شهرستان سنندج. دارای 160 تن سکنه، آب آن از رودخانه های برده سفید، کوره دره و چشمه و محصول عمده اش غله، لبنیات، توتون و گردو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ / لِ)
گردباد باشد و آن بادی است که خاک را بشکل مخروطی بر هوا برد و به عربی اعصار گویند. و با واو مجهول بنظر آمده است. (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ)
گیاهی است از تیره بادنجانیان که علفی و دوساله است. و ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتی متر است و برگهایش پوشیده از کرک و چسبنده است. گل آذینش گرزن یکسویه و جام گلش نامنظم و زرد روشن است. و در روی آن خطوط ارغوانی رنگ دیده میشود. بوی گلش نامطبوع و متعفن است و گاهی بجای لکه های ارغوانی لکه های سیاه بر روی گل مشاهده میشود. این گیاه دارای مادۀ سمی بنام هیوسیامین میباشد که ماده ای است مخدر و مسکن. بنگ. بنج. علف تخم بنگ. گیاه بزرالبنج. سیکران. سکران. بذرالبنج. ازمایلوس. اقطفیت. اسقیراس. اجواین خراسانی. کیرجک. خادعهالرجال. خداعهالرجال. سوکران ارسطور. بنگ سیاه. (فرهنگ فارسی معین). اقسام آن:
- بنگ دانۀ بلوچستانی، گونه ای بنگ دانه که در هند و بلوچستان روید. بنگ بلوچستانی. سکران هندی.
- بنگ دانۀ زرد، گونه ای بنگ دانه که گلهایش زردرنگ است. تعداد این گونه بیشتر از سایر انواع است. بنگ زرد. سکران کبیر. سکران اصغر.
- بنگ دانۀ سفید، گونه ای بنگ دانه که گلهایش سفیدرنگ است. بنگ. بنج. بنگ سفید. اوسقوامس. بومرجوف. (فرهنگ فارسی معین) ، بوی خوش و ناخوش. ج، بنان. (منتهی الارب) (آنندراج) (بحرالجواهر) (ازاقرب الموارد). بوی خوش. ج، بنان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره بادنجانیان که علفی و دو ساله است و ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتی متر است و برگهایش پوشیده ازکرک و چسبنده است. گل آذینش گرزن یکسویه و جام گلش نامنظم و زرد روشن است و در روی آن خطوط ارغوانی رنگ دیده میشود. بوی گلش نامطبوع و متعفن است و گاهی بجای لکه های ارغوانی لکه های سیاه بر روی گل مشاهده میشود. این گیاه دارای ماده ای سمی بنام هیوسیامین میباشد که ماده ایست مخدر و مسکن بنگ بنج علف تخم بنگ گیاه بزرالبنج بذرالبنج سکران سیکران ازمایلوس اقطفیت اسقیراس اجواین خراسانی کیرجک خادعه الرجال خداعه الرجال سو کران ارسطو بنگ سیاه. یا بنگ دانه بلوچستانی. گونه ای بنگ دانه که در هند و بلوچستان روید بنگ بلوچستانی سکران هندی. یا بنگ دانه زرد. گونه ای بنگ دانه که گلهایش زرد رنگ است. تعداد این گونه بیشتر از سایر انواع است بنگ زرد سکران کبیر سکران اصفر. یا بنگ دانه سفید. گونه ای بنگ دانه که گلهایش سفید رنگ است بنگ بنج بنگ سفید اوسقوامس بومرجوف
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در زمستان در بالای ناودان یا محلی دیگر یخ بسته آویزان گردد دنگداله گلفهشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در زمستان در بالای ناودان یا محلی دیگر یخ بسته آویزان گردد دنگداله گلفهشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگاله
تصویر دنگاله
((دَ لِ))
قندیل، آبی که به علت سرمای زمستان، در هنگام چکیدن یخ زده باشد
فرهنگ فارسی معین
سیاه شدن روزگار بر کسی، تیره بختی
فرهنگ گویش مازندرانی
مزاحم، زاید
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ای که دنگ در آن فرو آیدچاله ای که شالی بعد از پوست کندن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو آلت چوبی به شکل عدد هفت که بر دو طرف پالان اسب یا الاغ
فرهنگ گویش مازندرانی